سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعرهای مهدی شهابی

 

بستیم بس که دل به دل بت پرستمان
داد عاقبت نگاه شما کار دستمان

با یک  تبسّم تو  فرو ریختیم و شد
بی­جنگ و خون به نام شما هرچه هستمان

آن شب که میهمان شب شعر من شدی
یک شهر باخبر شده بود از نشستمان

من عاشق تو، عاشق من تو، چقدر زود
می­شد ولی چه دیر خبردار شَستمان

می­رفت تا قُرق شوم از حسّ و حال تو
پر می­شد از هوای تو بالا و پستمان

تا اینکه رعد فاصله ها  سر بلند کرد
مانند ابرهای بهاری گسستمان

ما دو نهال ، بیشتر از این نبوده ایم
اما چه زود خشم تبرها شکستمان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 88/1/25:: 5:32 عصر     |     () نظر