سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعرهای مهدی شهابی

 

بوی چندش‌آورِ ریا و تملق، پیرامونم را گرفته. نمی‌گذارد نفس بکشم / بکشیم.
دستمال حریری‌ات را بردار،
بمال و ترقی کن ...

 

مرا به هرزه‌درایی و حرف‌های چنان
مباد گوش شنیدن، ببند چاکِ دهان!

به غیر تهمت و غیبت در آستین تو چیست
لطیفه‌هات چه دارد به غیر زخم زبان؟

چه نسبتی‌ست مرا با تملّقی که توراست
مرا چه کار به خوش رقصی‌ات به مجلسِ خان؟

کدام میز بود مزد چاپلوسی تو
کدام وعده تو را واجهانده ، بسته‌میان؟

جهان برای شما چارسوق دلالی‌ست
رفیق هم  بفروشید پای  سود و زیان

اگرچه ریشه به خاک‌اندرید سخت اما
به هر نسیم خنک دست می‌دهید تکان

درین زمانه که روباه مرد میدان است
چه جای غرش و سرپنجه‌های شیر دمان؟

شما نه در خور سیلی، نه در خور لگدید
چه موذیانه گرفتید از زمانه  توان !

«فلک به مردم نادان دهد زمام مراد»
«خوشا شما که به کام شماست حکم جهان»

من و تو هیچ نداریم فصل مشترکی
تویی تمام‌بهار  و  منم  تمام‌خزان

دو صد حکومت اگر آید و رود - به مثل -
تفاوتی نکند من همینم و تو همان

توراست مزد گران، در قبال کارِ سبک
مراست مزد سبک، در قبال کارِ گران

دریغ و درد درین  گیرودار وانفسا
یقین ماست که رو می‌کند به سوی گمان

دلم گرفته ازین روزگار سفله‌پرست
دلم پُر است ازین نان به نرخِ روزخوران

 

پی‌نوشت:

     این پست،  آخرین مهمانی این خانه‌ مجازی است.
     خانه‌ جدیدی در بلاگفا ساخته‌ام که دارم نقل مکان می‌کنم.
     آدرسش را متعاقبا اعلام خواهم کرد.

راستی:

     توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
     حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است (سعدی)

و ایضا این دو بیتِ گرامی، که ازشون در شعرم وام گرفته بودم:

     فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
     تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس. (حافظ)

     زمانه قرعة نو می‌زند به نام شما
     خوشا شما که جهان می‌رود به کامِ شما. (سایه)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 92/3/2:: 5:13 عصر     |     () نظر