1- به رحیم پورنجف رفیق گرمابه و گلستانم که این غزلم رو دوست داشت و هر از گاهی بعضی از بیت هاش رو زمزمه می کرد. او که این روزها غربت ترکیه را با عشق تاب می آورد تا وقتی برگشت ، با دکترایش خیلی چیزها را به خیلی ها ثابت کند.
2- به همه دوستان دیده و ندیده ام که از رهگذر همین وبلاگ شناختمشان و چقدر دوستشان دارم.
3- ...
زمانه با تو به من روی خوش نشان میداد
به پای خسته و بیتاب من توان میداد
منم ... عروسک نخدار سادهات که شبی
به صحنه آمده بود و خودی نشان میداد
به کام من نشد ایام با تو سبز شدن
بهار آمدنت طعمی از خزان میداد
تو لقمهی دهن من نبودهای ای کاش
خدا فراخور این نان به من دهان میداد
کسی هنوز نپرسیده از من ساده
دلت برای که اینگونه امتحان میداد ؟
همیشه غالب و مغلوب خویشتن بودم
همیشههای دلم بوی هفتخوان میداد
گذشتن از تو برایم حماسه بود اما
پس از تو چاه ندامت اگر امان میداد
نشد به کام من ایام با تو سبز شدن
زمانه کاش به من روی خوش نشان میداد
کلمات کلیدی: