1-
...
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذبر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
2- سلام
3- این اواخر به خاطر امتحانات پایان ترم و امتحانات الهی (اعم از روزمرگی ها و مشکلات کاری -البته از نوع بی کاری اش- و همچنین نفس کشیدنی که به زعم من و تو شاعرانه هست و به خیال خیلی های دور و نزدیک ، دیوانگی و عمر تلف کردن که البته هر از گاهی فکر می کنم حق با آن هاست ) ،نتوانستم لطف دعوت دوستان رو آنچنان که شایسته هست جبران کنم. شرمنده ی همه شان هستم. ...
آیینه ای شکسته ام و از بلا پُرم
لابد به جرم اینکه فقط از شما پُرم
بالا بلند سنگدل من هنوز هم
گاهی به لطف چشم شما از بلا پُِرم
از بغض مه گرفته ی شب ها سخن مگوی
من تا دلت بخواهد ازین حرف ها پُرم
تلفیقی از تمامی بدها و خوب ها
شیطان ترین فرشتهام و از خدا پُرم
شاید فقط محلّ گذر بوده ام که حال
خالی ترین کویرم و از ردّپا پُرم
در پشت ظاهری که منم باطنی چو توست
من یک خرابه ام که ز شمش طلا پُرم
منگر به نیم خالی احساس من که من
این نصفه هم که پُر شدهام بیریا پُرم
لختی بخند باز ، عزیزم بخوان مرا
این روزها به لطف تو از ناسزا پُرم
وقتی بهانه ها دم دستی است گریه را
یعنی تو نیستی و من از ماجرا پُرم
کلمات کلیدی: