چه ازدحامِ غریبیست، تن به تن، تنها!
دلم درون تن و تن به پیرهن، تنها
به غارت آمده امروز یادهای قدیم
منم، مقابل یکدسته راهزن، تنها
اتاقِ درهم من صحنهی نبرد شدهست
تمام خاطرهها باهمند و من تنها
صدای بدرقهها، رفته رفته شد خاموش
و ماند آخر سر، ریل با تِرن تنها
دلش به فتح کدامین نبرد خوش باشد
کنون که چاه شغاد است و تهمتن تنها ؟
چه غربتیست به قانونِ مرد بودنِ ما!
که خنده باهم، اما، گریستن تنها
کلمات کلیدی: