به استاد جمشید علیزاده
باز هم گم کردهام سرچشمهی خورشید را
ای طلوع ناگهان ! بشکن شب تردید را
کورسوی شبچراغ ماه از آنسوی ابر
پر نخواهد کرد جای خالی خورشید را
خوش ندارم بی تو در منظومههای باورم
خندهی مهتاب را و نغمهی ناهید را
در زمستانی چنین آکنده از سرمای یأس
از کجا گیرم سراغ خانهی امید را ؟
بر نخواهد تافت بیشک گنگی آیینهها
جلوهی خورشیدوار ساغر جمشید را
ای پرستو ...! نوبهاران را پیامآور تویی
بیحضورت چشم ما باور ندارد عید را
پی نوشت
فرشید جان ممنون بابت اینهدیهی بسیار قشنگت
کلمات کلیدی: