• وبلاگ : شعرهاي مهدي شهابي
  • يادداشت : چه دير... چه زود...
  • نظرات : 25 خصوصي ، 114 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8      >
     

    سلام جناب شهابي ممنون كه خبر داديد

    غزل خوبي بود

    لذت بردم

    سلام آقاي شهابي

    غزل زيبايي بود

    لذت بردم

    مخصوصا سه بيت اول

    اما آن شستمان كه فعلش اول اومده زياد جالب نبود

    با آن پستمان هم موافق نيستم

    پست و بلندي باز بيشتر معروفه تا بالا و پست

    موفق باشيد جناب

    بسيار از دعوتت ممنونم دوست خوبم. شعرت به دلم نشست و دوستش داشتم.
    + رضا شيباني 

    گفتم به بوسه جان دهمت....سر كشيد و گفت

    در ملك حسن بوسه چنين رايگان نبود

    نير تبريزي

    سلام عزيز

    غزلتان راخواندم

    من عاشق تو‍،عاشق من تو،چقدرزود

    ميشد ولي چه ديرخبردارشستمان

    يعني:(چه ديرشستمان خبردارمي شد!)

    چقدرزودآورده ايدوچه ديرتاتضاد ايجادنماييدولي خوب درنيامده!

    معني بيت رادرنظربگيريد؛چقدرزودگنگ مي نمايد.

    ممنونم ومتشكر

    پاسخ

    خانم صارمي، ممنون و متشكر از حضور و نقد ارزشمندتون
    + هاراي 

    سالام مهدي قارداش

    غزليني اوخودوم چوخلو كئفلنديم الرين اغريماسين يئني بايرامي سيزه وبوتون سئون وسئويله ن انسانلارا تبريكله ييب و كونلرينيز بارلي وياشلي و اوجا داغلار ساياغي تانريدان دينله ييرم .

    پاسخ

    ياشاسين هاراي قارداشيمي.اللرين آغريماسين باش چكديين ايچون. سئوينديردين مني
    سلام
    از آشنايي با شما خوشبختم. دورادور اسم شما را شنيده بودم و آشنايي مختصري با اشعارتان داشتم. پاينده باشيد.

    سلام دوست عزيز ...

    از اين كار بيش از دو كار قبلي خوشم اومد ...

    فكر مي كنم ويژگي مهم كارهات قافيه محوريه كه البته تو برخي ابيات اونجور كه بايد قافيه به دل نمي نشينه ....

    اين بيتت محشر بود :

    آن شب كه ميهمان شب شعر من شدي

    يك شهر با خبر شده بود از نشستمان

    شاد باشي

    + باوه يال 
    موفق باشيد

    سلام"

    غزل خوبي ي و ديد و تصوير هاي خوبي هم داره ولي چند تا از قافيه هاتون خوب جا نيفتادن.

    درود خدا بر عاليجناب شهابي. خوبي آقا مهدي؟

    لحن حماسي که ير محتواي عاشقانه شعرت سايه انداخته برايم بسيار جذاب بود. دو بيت آخر هم تراژدي شده! که باز هم جالب است. مثل سکانس آخر گلادياتور! آنجا که "راسل کرو" بالاخره در جنگ با امپراطور، از پا مي افتد.(تشبيهو حال مي کني!؟)

    هر چقدر فکر مي کنم که کدام بيت را بيشتر دوست دارم مي بينم قضاوت سخت است! شايد بيت سوم را بيشتر!

    فکر کنم هر باري که آپ مي کني، ما بايد منتظر يه شعر متفاوت باشيم.

    شعرت بسيار گوارا و عزيز بود. ممنون از دعوت و پذيرايي.

    اميدوارم نوشته هام بوي نقد نده! من فقط ذوق كردن خودمو خواستم بگم! همين ...

    تابعد...

    سلام مهدي حان عزيز!اين مطلع هات منو كشتن!زيبا يود !از تو غير از اين هم انتظار نمي ره!من آثار اساتيد رو نمي تونم نقد كنم!يعني سوادم محدوده ميفهمي كه...!

    فدات!

    سلام آقامهدي:

    آمدم وشعرت راچندبارخواندم...

    براي نقدونظربعدامي آيم...

     <    <<    6   7   8      >