زنده باشي
سلامشما در اين خلوتکده ي عشق هر جمعه ميهمان زلالي تازه هستيد( يک زلال فارسي - يک زلال ترکي ) به غير از اينجا هر جمعه ميهمان وبلاگ غزلهايم در آدرس زير باشيد:کليک: http://www.dadabilverdi.blogfa.com/
الهي نامه ( زلال پيوسته )
يارب آگـاهـم کـن
خويش را راهبر ِ راهم کن
روز و شب محرم ِ داغ ِ دل و اسرارم باش
ظلم را منهدم ِ آهـم کن
آنچه ميخواهم کن...
سلام مهدي شهابي عزيزم!
اين غزل رو تو تاريکي و هايلايت قرمز چراغاي اتوبوس اتوبوس داشتي واسم ميخوندي و من چقدر لذت بردم و چقدر اونشب ازت آموختم! چه بيخوابي قشنگي اون شب کشيديم! و چقدر از اونروز به بعد بيشتر دوست دارم!
همون موقع هم گفتم که يه عصياني در اين غزل هست که در کاراي قبليت سابقه نداشته. (يا من نديدم)
اما الان با "حماسه" بيشتر موافقم تا "عصيان"!
فقط يه سوال: در فارسي (نفس تازه کردن ) داريم. اما (نفس گرفتن) فارسي ترکي نيست به نظرت؟
مرسي بابت همه چيز
سلام
يه چيزكي نوشته بودم براي آرباطان كه:
(غزل هم مثل تمام قالب هاي ديگه براي رسيدن به مرحله اي به نام شعر شدن نيازمند يه تناسب و ساختار دروني هست.ظاهرا وقتي مي گيم غزل ؛و واژگان رو در کلماتي که معاني اي در محور تغزل و دوست داشتن دارند و باهم مرتبطند خلاصه مي کنيم کارمون رو راحت کرديم.يعني خود بخود يه ساختار دروني به شعر داديم.اما به نظرم اين کافي نيست.چون بايد توضيح بديم که ديگر کلمات هم معني و ديگر ابراز احساساتي از اين دست چرا در شعر نيست.يعني اينکه نقطه ي شروع و پايان شعر و خط سير شعر بايد يه هندسه ي قابل توجيه و دليل مندي داشته باشه.نه بشه بيتي بهش اضافه کرد و نه بيتي ازش حذف کرد و نه حتي در واحد افقي غزل يعني بيت هم دستکاري کرد و کلمه رو جايگزين کرد.)
و ادامه ش اختصاصي تو:
اينجا هم تو علاوه بر محور عاشقانه يه محور حماسي بودن رو هم به كارت اضافه كردي كه مسئوليت ديگه برات خلق كرده.يعني هماهنگ كردن كليت شعر بر دو محور.به گمانم تا حدودي در اين مقصود موفق بودي و تونستي با استفاده از تلميح يك مضمون غزل حماسه اي از حافظ يه تهديد رو به فرصت تبديل كني..من اين غزل رو يه نمونه ي ارجمند مي دونم و معتقدم اگه يه مجموعه منتشر كني كه 30 غزل با كيفيت اين غزلت داشته باشه به عنوان يكي از شاعراي نمونه معرفي مي شي.و البته مي دونم كه حداقل 100 تا غزل مثل اين داري و احتكارشون كردي.
نوبت جولان من خواهد رسيد و باز همعرصه ي سيمرغ از دست مگس خواهم گرفت
خيلي علي بود ... آفرين ... راستي سلام ...
شايد شايسته نباشه من نظري بدم ولي زبان شعري مهدي شهابي خاص خودشه ... شبيه كسي نيست و من اينو خيلي دوست دارم ...
وقتي شعاتونو مي خونم لحن و صداي خودتون تو گوشم مي پيچه ...
موفق باشيد و سلامت
سلام مهدي جان
خوشحالم كه به روز كردي
شعر زيبايي خوندم ازت
مثل هميشه خوب بود
موفق باشي
ديدار نزديك
سهم پرواز خودم را از قفس خواهم گرفت...
چه عجب؟!خيلي خوشحال شدم كه بعد از مدت ها برزوز شدين.
شعرتون مثل هميشه يا شايد بيشتر از هميشه عالي بود.ممنونم كه خبرم كردين.
سبز و سربلند...
سلام مهدي عزيز
خوشحالم كه بروز كردي غزل زيبايي بود و منتظر كاراي زيباي بعديت هستم
سلام داداش قشنگ بود ولي ...
خوشحال شدم كه به روز شدي
واين غزل كه در بحر رمل مثمن سالم سرودي اگه نگم سرامد بايد بگم در بين بهترين شعرهاي
تو رتبه اولرا داراست
واما اگر وا ژه ي كفن ودفن مي نوشتي مرسوم تر است زيرا ابتدا كفن وبعد دفن
حتم دارم
در بيكران شعر جاي خودت را داري پيدا ميكني وان هم بسيار قوي
ودريك بيت ديگر
ميشد
نوبت جولان من هم ميرسدخوبم ببين
عرصه ي سيمرغ از چنگ مگس خواهم گرفت
خوشحالم كه چنين رشد وچنين بادست پر برگشتي
منتظرم دوباره از تو ببينم
تابعد
سلام. خوبيد؟
الهام هستم توانجمن حرف زديم.
شعرتونو خوندم اما نظر نميدم...!!!
راستي يه سر به من بزن. دوستان كمي نقد كردند اما باز...!
ميخواي تبادل لينك كنيم؟ البته از هر جهت كه نگاه كني براي من افتخاره.
حالا بزار يه كم تو كف آپت باشيم
:
بعد دوباره ميام و ...
سلام...!
يك روز در انجمن ادبي شعري خواندم بعد از جلسه پيرمردي كه مثلا مي خواست از شعرم تعريف كند گفت آقاي سجادي دست مريزاد عالي بود در عمرم يك شعر درست وحسابي از شما شنيدم آنهم همين شعر بود
اما اگر به دل نگيري مي خواهم بگويم اين شعرت هم از بعد رواني زبان هم از بعد استحكام تصور ومضمون سازي وقوت تاليف وهم از بعد لطافت معاني از يك سروگردن از همه شعرهايت سراست وفكر مي كنم مهدي شهابي رگ خواب غزل را بدست آورده است همين راه را بگير وبرو وسعي كن اگر ضعيف بودي هم خودت باشي اين خيلي ارزشمند است متاسفانه امروز درشاعران جوان با استعداد تبريز كه غزل فارسي كار مي كنند تب تقليد از شاعران مطرح تهران و...بالا گرفته است كه اين در بلند مدت خيلي مخرب است واميد وارم يك روز اين بچه ها خودشان را باور كنند هر چند خيلي سخت است
قربانت
سلام دوست من!
نمايشگاه كتاب فرصت خوبي بود تا ببينمت و اين افتخاري بود
از اين غزل جمع و جور و منسجم هم لذت بردم
مخصوصا اين بيت:
ايل شب سرمست دفن و کفن خورشيدست و منراهشان را در طلوعي زودرس خواهم گرفت
البته ميشد گفت حالشان را ...
اين مصرع هم راي مفعولي باشه بهتره:
عرصه ي سيمرغ از دست مگس خواهم گرفت(صحنه را از دست اصحاب مگس خواهم گرفت) يا چيزي تو اين مايه ها
در پناه بارون