به حساب من و تو
تو قصد كشتن مرا داري
من نيز تو را
هر دو مهدور الدميم
تنها تفنگ ها زنده خواهند ماند
براي آزادي مي جنگي
سنگ مي كوبي بر سرم
كه دو روز مانده به پايان سربازي ام
هر دو به نقطه رهايي مي رسيم
تو به زندان مي روي و من به تيمارستان
آزادي ست كه ما را به اسارت مي برد
تو هم براي خدا مي كشي
من هم
تنها خداست كه كافر ست