از هول عسل پاپيِ کندو شده بودماي دوست ببخشيد که پُررو شده بودمدر برکهي چشمان تو تنها به تصادفآن اردک زشتم که شبي قو شده بودمناديده بگيريد اناالحق زدنم راجَوگير دوتا حلقهي گيسو شده بودمميخورد به هم حال من از برف و زمستانآخر به هواي تو پرستو شده بودم
سلام دوست من خيلي زيبا بود مجصوصا اين دوبيت كه به دلم نشست راستي من هم با يك مثنوي بروزم و چشم براه شما
رفت تا پرچم او بوي شهامت بدهد
آب را از لب خشکيده خجالت بدهد
رفت تا حاصل احکام خدا جان گيرد
از دل معرفتش روح تو فرمان گيرد
سنگ در زير نگاهش طبقي دُر مي شد