پروانه ها مداد شمعي هايم را بردند...به روز شدم به وقت دلتنگي:
همه ي حرفهاي توي دلم فقط اينها که با تو گفتم نيستگاه چندين هزار جمله هنوز همه ي حرفهاي آدم نيست
دارم رفتن صديقه را با شعرهايم صرف مي کنمبا اين چهارپاره ي کله گنجشکي که دارد مرا افطار مي کندمنتظرم