درود خدا بر عاليجناب شهابي. خوبي آقا مهدي؟
لحن حماسي که ير محتواي عاشقانه شعرت سايه انداخته برايم بسيار جذاب بود. دو بيت آخر هم تراژدي شده! که باز هم جالب است. مثل سکانس آخر گلادياتور! آنجا که "راسل کرو" بالاخره در جنگ با امپراطور، از پا مي افتد.(تشبيهو حال مي کني!؟)
هر چقدر فکر مي کنم که کدام بيت را بيشتر دوست دارم مي بينم قضاوت سخت است! شايد بيت سوم را بيشتر!
فکر کنم هر باري که آپ مي کني، ما بايد منتظر يه شعر متفاوت باشيم.
شعرت بسيار گوارا و عزيز بود. ممنون از دعوت و پذيرايي.
اميدوارم نوشته هام بوي نقد نده! من فقط ذوق كردن خودمو خواستم بگم! همين ...
تابعد...